سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















سایه

 

/توی قاب خیس این پنجره ها

/عکس از جمعه ی غمگین میبینم

/چه سیاهه به تنش رخت عزا

/تو چشاش ابرای سنگین می بینم

/داره از ابر سیاه خون می چکه

/جمعه ها خون جای بارون می چکه

/نفسم در نمیاد،جمعه ها سر نمیاد

/کاش می بستم چشامو،این ازم بر نمیاد

/داره از ابر سیاه خون می چکه

/جمعه ها خون جای بارون می چکه

/عمر جمعه به هزار سال می رسه

/جمعه ها غم دیگه بیداد میکنه

/آدم از دست خودش خسته می شه

/با لبای بسته فریاد میکنه

/جمعه وقت رفتنه،موسم دل کندنه

/خنجر از پشت می زنه اونکه همراه منه...


نوشته شده در جمعه 90/2/9ساعت 12:25 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

هر اتفاقی دلیلی داره.هیچ چیز اتفاقی نیست ویا شانسی نیست.بیماری لحظات از دست دادن عشق یا حتی اتفاقات احمقانه همه وهمه برای سنجش ظرفیت تو اتفاق می افته...


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 5:51 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

-من نخواهم گفت "هزار بار شکست خوردم" من خواهم گفت "در حالی که هزار راه شکست وجود داشت من کشف کردم"                (توماس ادیسون)*


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 5:45 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

/پرواز 

/ سالهاست که از یاد برده ام

/این جمله ی قشنگ

/ آسمان هرگز برایم شعری نخواند

/بالهای من به افسوس دیروزها پیوست

/ فرهنگ چشم های تو تاب آسمان ربود

/اشک آسمان سالهاست که نمیریزد

 /آغوش انگشتان من

/به روی دستان تو باز است  

 /لیک وسعت دستهای تو جهانی شده است

 / سهم پرواز مرا به بالهایم بازگردان

/ستاره دیگر بیتاب لبخند تو نیست

/ غم پنهان دیده ات از کجاست

/صحبت ابر با تو از بهر چیست

/ دیده بودم تو را

/ اما نه اینگونه سخت

/ مرا دیده بودی نه اینچنین مرده...


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 12:50 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 12:36 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

دردهای من جامه نیستند،

تا زین درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان برآورم

جامه وچکامه نیستند

تابه رشته سخن درآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست 

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان 

مردمی که رنگ روی آستینشان

  مردمی که نامهایشان 

 جلد کهنه شناسنامه هایشان 

 درد میکند

من ولی تمام استخوان بودنم 

 لحظه های ساده ی سرودنم 

 درد میکند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی  

دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام 

 بازوان حس شاعرانه ام 

 زخم خورده است

دردهای پوست کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب 

 پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا 

دردهای بومی غریب 

 دردهای خانگی  

دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم  حرف حرف درد را 

 دردلم نوشته است

خون درد را 

 باگلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد،

رنگ وبوی غنچه ی دل است 

 پس چگونه من رنگ وبوی غنچه را

ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 12:17 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

وقتی که دیگر نبود،من به بودنش نیازمند شدم /

 وقتی که دیگررفت،من درانتظار آمدنش نشستم /

وقتی که دیگرنمیتوانست مرا دوست بدارد،من اورا دوست داشتم /

وقتی که اوتمام کرد،من شروع کردم /

وقتی اوتمام شد،من آغاز شدم /

وچه سخت است تنها متولد شدن،مثل تنها زندگی کردن،مثل تنها مردن!/


نوشته شده در سه شنبه 90/2/6ساعت 2:49 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

خسته ام ازآرزوها،آرزوهای شعاری

 شوق پروازمجازی،بال های استعاری 

  لحظه های کاغذی را روز وشب تکرارکردن  

 خاطرات بایگانی،زندگی های اداری  

 آفتاب زردوغمگین،پله های روبه پایین 

  سقف های سردوسنگین،آسمان های اجاری 

  بانگاهی سرشکسته،چشم های پینه بسته 

  خسته ازدرهای بسته،خسته ازچشم انتظاری 

  صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده 

  خنده های لب پریده،گریه های اختیاری  

 عصرجدول های خالی،نیمکت های خماری

 سرنوشت روزها راروی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی،

جمعه های بیقراری

 عاقبت پرونده ام راباغبارآرزوها 

 خاک خواهد بست روزی،

باد خواهد بردباری 

 روی میز خالی من،

صفحه بازحوادث

 درستون تسلیت هانامی از مایادگاری


نوشته شده در سه شنبه 90/2/6ساعت 2:33 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

دلم تنگ است

 دلم میسوزد از باغی که میسوزد

  نه دیداری نه بیداری نه دستی از سریاری

  مراآشفته میدارد چنین آشفته بازاری

  تمام عمربستیم وشکستیم

 بجزبارپشیمانی نبستیم

  جوانی راسفرکردیم تامرگ

 نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

  "عجب آشفته بازاریست دنیا  عجب بیهوده تکراریست دنیا"

چه رنجی ازمحبت هاکشیدیم

 برهنه پا به تیغستان دویدیم 

 نگاه آشنادراین همه چشم

 ندیدیم وندیدیم وندیدیم 

 سبک بالان ساحل ها ندیدند/

به دوش خستگان باریست دنیا/

مرادراوج حسرتها رهاکرد/

عجب یار وفاداریست دنیا/

عجب بیهوده تکراریست دنیا/

میان آنجه باید باشدنیست عجب فرسوده دیواریست دنیا/

عجب خواب پریشانیست دنیا/

عجب دریای طوفانیست دنیا/

عجب آشفته بازاریست دنیا/

عجب یار وفاداریست دنیا...


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 12:6 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

<      1   2      

آخرین مطالب
» زمین بهشت میشود
هوالسلام...
اندوه...
بغض...
رفتن...
ایمان...
az livanha
نگاهت...
ببخشش...
عاشق ترین...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com