سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















سایه

خسته تر از آنم


که لیوانی چای


آرامم کند



آغوش گرم ترا می خواهم *
خدا*


در جنگلی ناشناس



وقتی که آسمان



از لا به لای شاخه ها




سرک می کشد...


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/21ساعت 10:27 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

از تنهایی نهراس......

خدا هم تنهاست.........!

خودش همان روز اول گفت:"قل هو الله احد"

قشنگتر از این جایی پیدا نخواهی کرد......

خدایی که بزرگیش انتها ندارد تنهاست.......

خوشحال باش که با خدا تنهایی!

خدایا مرا ببخش که روزی سنگم ....روزی آتش......

کنارت موندنو ازم نگیر خداااااااااااا.....


نوشته شده در یکشنبه 91/4/18ساعت 10:8 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

دل من چه خردسال است...

ساده می نگرد

ساده می خندد

ساده می پوشد

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است

ساده می افتد

ساده می شکند

ساده می میرد

دل من تنها,

تنها

سخت می گیرد...


نوشته شده در شنبه 91/4/17ساعت 11:37 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...

من هستم و خدا ...

و در جاده ی زندگی ،

صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...

به خودم میگم :

هیچ چیز ارزش این رو نداره که

دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم

بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...

فقط خداااااااااااااا...


نوشته شده در شنبه 91/4/17ساعت 11:28 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

دور می ایستم

اگر بخواهی

همچو آخرین چراغ خیابان

اما همیشه روشن برای تو...


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/24ساعت 6:12 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

اگر یقین داری که روزی پروانه وار بسوی خدا پرواز خواهی کرد

بگذار دنیا هر چقدر می خواهد پیله کند.


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/24ساعت 6:10 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

معشوقه ای پیدا کرده ام به نام

روزگار

این روزها سخت مرا به بازی گرفته است...


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/24ساعت 6:8 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

 

چقدر راحت نوشتیم

 ((بابا نان داد))

بی آنکه بدانیم

بابا چه سخت برای نان همه ی جوانیش را داد...

 

پدرم با بودنت باعث بودن من باش

 

* *  روز اسطوره های زندگیمون پیشاپیش مبارک *  *

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/3/11ساعت 6:42 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

 

 

چه قدر ساده و زیبا ،

چه قدر بی خویش و رها ،

دل می بندیم ...

بر نگاهی

بر دستی

بر لبخندی

بی هیچ تردید دل می بندیم ...

که دل بستن معنای ناگزیر زیستن است ،

دل بستن سکوت موجی است به ساحل نشسته

سکوتی در ازدحام تلاطم

بی خبر از فردا ...

و فردا شاید دل کندنی باید !

ازدحامی در ماتم و سکوت

ای کاش دل نبسته بودم آنگاه که نگاهی با نگاهم در آمیخت

ای کاش دل نبسته بودم آنگاه که قلبی با ضربان قلبم تپید

ای کاش ...

ای کاش ...

و اینک منم در میان دلبستگی ها

و بیم وحشتناک دل کندن در برابرم ...

چگونه تاب آورم لحظه های شوم دل کندن را ؟!

لحظه ای که غم دشنه اش را در قلب من فرو میکند ...

و چو بیرون میکشد این خونین دشنه ی آغشته با جان مرا ...

دیگر آیا باز هم امید تپیدن قلبم هست ؟

مگر باز دل بستنی دیگر ، امید تپیدن دیگری باشد

ولی دل بستنی که به چنین دل کندنی رواست ...

دل بستن چرا ؟!

دل بستن در آرامشی سرشار

و ناگاه ...

طغیان این احساس وحشتناک دردآلود

" می رسد آخر لحظه ی دل کندنی دیگر "

...

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/3/11ساعت 6:33 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

قند های دلم را

آب می کند یاد تو !

باور نمی کنی ؟

بیا

از تنها شاهدم

از دلم بپرس...


نوشته شده در یکشنبه 91/2/31ساعت 1:44 صبح توسط نفیسه نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» زمین بهشت میشود
هوالسلام...
اندوه...
بغض...
رفتن...
ایمان...
az livanha
نگاهت...
ببخشش...
عاشق ترین...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com