نميخوام ادا در بيارم و الکي زانوي غم بغل بگيرم
اما امشب غمگينترين و بدترين شب زندگيم بود
حتي روزي که بابام جلوي چشمام مرد اينقدر داغون نبودم
از خدا گله دارم اين عيدي من نبود
نياز به ترحم کسي ندارم اما چقدر يه شونه ميتونست امشب مرحم دردم باشه
يه شونه که سرمو بذارم روش و عين يه بچه زار زار گريه کنم و کسي بهم نگه خجالت بکش مرد شدي