عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم ، مدتی هست نگاهم
به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست...
همچون باران باش............
رنج جداشدن از اسمان را...................
در سبز کردن زندگی جبران کن ..............
اینست زندگی که زیر باران بروی تا قدره روز های افتابیت را بدانی
خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.
خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.
خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.
خدایا آیا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟
ایا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟
نه هرگز .
من هرگز به این باور نمیرسم.
خودت ناامیدان را شیطان خوانده.ای بدون اینکه سخنی از درجه گناهانشان بگویی.
پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذیرایی.
پس مرا بپذیر که جز دامان تو پناهی ندارم...
خسته تر از آنم
که لیوانی چای
آرامم کند
آغوش گرم ترا می خواهم *خدا*
در جنگلی ناشناس
وقتی که آسمان
از لا به لای شاخه ها
سرک می کشد...
از تنهایی نهراس......
خدا هم تنهاست.........!
خودش همان روز اول گفت:"قل هو الله احد"
قشنگتر از این جایی پیدا نخواهی کرد......
خدایی که بزرگیش انتها ندارد تنهاست.......
خوشحال باش که با خدا تنهایی!
خدایا مرا ببخش که روزی سنگم ....روزی آتش......
کنارت موندنو ازم نگیر خداااااااااااا.....
دل من چه خردسال است...
ساده می نگرد
ساده می خندد
ساده می پوشد
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است
ساده می افتد
ساده می شکند
ساده می میرد
دل من تنها,
تنها
سخت می گیرد...
هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...
من هستم و خدا ...
و در جاده ی زندگی ،
صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...
به خودم میگم :
هیچ چیز ارزش این رو نداره که
دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم
بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...
فقط خداااااااااااااا...
Design By : RoozGozar.com |