پَرده را کِنــــار مے زَنـَم ،
بــــــاران خودَش را مے زَند بہ شیـشــہ
مـَن خـودم را بـہ آن راه !
.................................................................................
تـــو ؛
چـَتــــر را بــالــایِــ سـَـرَمــــ گـِـرفــتـیـــ ،
اَمـــّـا....
هـَمــچــِنــانــ گــُونــِهـ هـایـــِ مــَـنــــ خــیســ از گـِــریـــهــ مــانـــد !
.
.
وَ تـــو ...
هــَرگـِـز نَفـَهمــیدیـــ کـِـ ،
چـَتــــر بایـَـد بــالــایِــ دِلـَـمـــ باشــد،
نـَـه رویـــِ سـَــرَمـــ
غروب است
و دلم می گیرد از رویای گندم
دلم می گیرد از تنهایی شب های گندم
مرا باکی ازین غربت ازین بی کس شدن نیست
کمر بشکسته از بی رحمی سودای گندم
خدایا شاهدی بر حال و روز خسته من
چه می آید بگو آیا ؟؟؟
از کوچه پس کوچه های قلبم
روی خاک کویر تو پرسه میزنم .
به کجا خواهم رفت
لمس دست تو خواب نیست پلها شکسته است.
افسوس گهواره ام خالیست. تو به یاد چه کسی نشسته ای؟
شبها آسمان هم دیگر لالایی نخواهد گفت.
جاده تاریک است و کوچه بنبست...
ضعـف هـایـت را، دردهـایــت را،
می گـذاری تـوی ِسیـنی و تعـارف می کـنی
کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بردارند،
تیــز کننــد،
تیــغ کننــد،
و بــزننـد بـه
روحـت!!!!
کاش تو فصلای زشت سرنوشت
یکی این دلتنگیامو مینوشت
یکی از دستای سرد آرزو
گرمی دستای عشق و میگرفت
یکی که سکوت تنهاییم رو
با صدای ساز شکستش بشکنه
یکی که تو قاب خالی دلم
نقش زیبای خدا رو بکشه...
این اتــاق ِ مَن استـــــ ..
وقتــے وارد شدی ..
آنقـــدَر کوچَکـــــ مے شـَـــوَد ..
کــهـ دیــگـر جــایــے بَــــرای نـشستَــن
بـاقـــے نَخواهَـــد مانــــد ..
مَـگـر دَر
حکمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت شیطان از و خمیده شود . . .
عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم ، مدتی هست نگاهم
به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست...
همچون باران باش............
رنج جداشدن از اسمان را...................
در سبز کردن زندگی جبران کن ..............
اینست زندگی که زیر باران بروی تا قدره روز های افتابیت را بدانی
خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.
خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.
خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.
خدایا آیا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟
ایا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟
نه هرگز .
من هرگز به این باور نمیرسم.
خودت ناامیدان را شیطان خوانده.ای بدون اینکه سخنی از درجه گناهانشان بگویی.
پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذیرایی.
پس مرا بپذیر که جز دامان تو پناهی ندارم...
Design By : RoozGozar.com |