سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















سایه

پَرده را کِنــــار مے زَنـَم ،
بــــــاران خودَش را مے زَند بہ شیـشــہ
مـَن خـودم را بـہ آن راه !
.................................................................................
تـــو ؛
چـَتــــر را بــالــایِــ سـَـرَمــــ گـِـرفــتـیـــ ،
اَمـــّـا....
هـَمــچــِنــانــ گــُونــِهـ هـایـــِ مــَـنــــ خــیســ از گـِــریـــهــ مــانـــد !
.
.
وَ تـــو ...
هــَرگـِـز نَفـَهمــیدیـــ کـِـ ،
چـَتــــر بایـَـد بــالــایِــ دِلـَـمـــ باشــد،
نـَـه رویـــِ سـَــرَمـــ


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/8ساعت 10:27 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

غروب است

 و دلم می گیرد از رویای گندم


دلم می گیرد از تنهایی شب های گندم


مرا باکی ازین غربت ازین بی کس شدن نیست


کمر بشکسته از بی رحمی سودای گندم


خدایا شاهدی بر حال و روز خسته من


چه می آید بگو آیا ؟؟؟

 


نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 6:14 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

از کوچه پس کوچه های قلبم

روی خاک کویر تو پرسه میزنم .

به کجا خواهم رفت

لمس دست تو خواب نیست پلها شکسته است.


شبها آسمان هم دیگر لالایی نخواهد گفت.

افسوس گهواره ام خالیست.

تو به یاد چه کسی نشسته ای؟


جاده تاریک است و کوچه بنبست...

 


نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 5:43 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

درد ِدل کـه می کنــی؛
ضعـف هـایـت را، دردهـایــت را،
می گـذاری تـوی ِسیـنی و تعـارف می کـنی
کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بردارند،
تیــز کننــد،
تیــغ کننــد،
و بــزننـد بـه
روحـت!!!!
hlwr1p4oxm3brfobiy8.jpg

نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 4:48 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

کاش تو فصلای زشت سرنوشت

یکی این دلتنگیامو مینوشت

یکی از دستای سرد آرزو

گرمی دستای عشق و میگرفت

یکی که سکوت تنهاییم رو

 با صدای ساز شکستش بشکنه

یکی که تو قاب خالی دلم

نقش زیبای خدا رو بکشه...


نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 4:45 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

این اتــاق ِ مَن استـــــ ..


وقتــے وارد شدی ..


آنقـــدَر کوچَکـــــ مے شـَـــوَد ..


کــهـ دیــگـر جــایــے بَــــرای نـشستَــن


بـاقـــے نَخواهَـــد مانــــد ..


مَـگـر دَر 

 

 آغــــوش ِ مَـــن...


نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 4:43 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

رازونیاز

حکمت روزه داشتن بگذار 

 باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آموزد و تسلط نفس

و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود

پشت ‏شیطان از و خمیده شود . . .


نوشته شده در دوشنبه 91/5/2ساعت 6:59 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم ، مدتی هست نگاهم

به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست...

 


نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 12:36 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

همچون باران باش............

رنج جداشدن از اسمان را...................

در سبز کردن زندگی جبران کن ..............

اینست زندگی که زیر باران بروی تا قدره روز های افتابیت را بدانی

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/28ساعت 7:39 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.

خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.

خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.

خدایا آیا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟

ایا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟

نه هرگز .

من هرگز به این باور نمیرسم.

خودت ناامیدان را شیطان خوانده.ای بدون اینکه سخنی از درجه گناهانشان بگویی.

پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذیرایی.

پس مرا بپذیر که جز دامان تو پناهی ندارم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/21ساعت 8:27 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» زمین بهشت میشود
هوالسلام...
اندوه...
بغض...
رفتن...
ایمان...
az livanha
نگاهت...
ببخشش...
عاشق ترین...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com